چگونه کودکان در تصمیمات بزرگسالان کارشکنی می کنند

کودکان برای کارشکنی در مقاصد بزرگسالان، سیاستهای متعددی را در پیش می گیرند. در نتیجه، این قبیل بزرگسالان احساس می کنند که تلاششان برای کنترل یا ادارۂ کودکان، بیهوده و بی اثر است.
 
کوششهای کودکان برای خودداری از قبول مسؤولیت، اغلب تاحد زیادی معقول است : والدین یا معلم ممکن است که احساس کنند کودک عمدة می کوشد از زیر بار مسؤولیتها شانه خالی کند، لیکن شگرد «کارشکنی» کودک ممکن است چنان زیرکانه باشد که به سبب منطقی بودن «ظاهر» سیاستش، آنان نتوانند به وی اعتراض کنند.
 
کودکان با دامن زدن به شهرت بی عرضگی یا غیر مسؤول بودن خویش، در کوششهای والدین کارشکنی می کنند. اگر کودکی کارهای عادی روزانه را همواره با بی کفایتی انجام دهد، ممکن است بزرگترها نتیجه بگیرند که وی قادر به یادگیری نیست و او را از انجام برخی وظایف معاف کنند. هر کودکی که «سعادت!» برخورداری از چنین شهرتی را داشته باشد، در می یابد که دیگر از او نمی خواهند کاری انجام دهد، و ممکن است از کودن» نشان دادن خود نزد خانواده یا کلاس، احساس آسودگی خاطر کند.
 
کند بودن در کار، روش دیگری برای انجام ندادن وظایف است. بعضی از کودکان کارها را چنان بکندی انجام می دهند، یا آن قدر به تذکر نیاز پیدا می کنند که والدین سرانجام کار را از دست آنان می گیرند و می گویند: خودم انجامش بدهم، راحت تر است.»
 
برخی از کودکان تظاهر به انجام کار می کنند، «لیکن واقعا کاری انجام نمی دهند. » آنان وانمود می کنند که سخت در تلاشند؛ چندین بار به دروغ، کار را آغاز می کنند. از همان ابتدای کار، سردرگمی، ناکامی یا ناراحتی خویش را ابراز می کنند. چنین کودکانی برای کاری که انجام نداده اند، بندرت تنبیه می شوند، زیرا می توانند بگویند: «ببینید چقدر زحمت کشیدم.»
 
عده ای از کودکان کارها را به نحوی ناقص انجام می دهند. آنان بسیار می کوشند تا تظاهر کنند که موافق انجام کار هستند، لیکن هنگامی که آن را به پایان می رسانند»، والدین مشاهده می کنند که کار، کامل نیست. در این شرایط، با وجود آن که کار به پایان نرسیده است، سرزنش کردن کودک، امری دشوار است، زیرا در هر صورت قسمت زیادی از آن انجام شده است. اگر کودک به طور دایم این سیاست را به کار برد، والدین و معلمان خیلی زود معتقد می شوند که به این ترتیب، کار به پایان نخواهد رسید، و وظیفه او را به دیگری می سپرند و یا خود، آن را تکمیل می کنند.
 
این ایرادگیرها کودکانی هستند که از بحث در مورد وظایف لذت می برند، و همواره نکات کوچکی را می یابند تا از آن ایراد بگیرند. خواسته والدین، حتی اگر کاملا معقول باشند، باز هم ایرادگیرها در آن چیزی نامشخص یا نادرست پیدا می کنند. این کودکان ترجیح می دهند که به جای انجام وظایف، در مورد آنها صحبت کنند و اگر اجازه داشته باشند، تا آخر عمر حرف بزنند.
 
برخی از کودکان، زیرکانه ماهیت اصلی تقاضای دیگران را ندیده می گیرند و صرفا در چارچوب ظاهری تقاضای آنان عمل می کنند. در این مورد می توان کودکی را مثال زد که چون به او گفته شده است که اتاق را تمیز کن، تمام چیزها را زیر تخت، داخل کمد و یا سایر جاها پنهان می کند و از جلو دید، دور می کند؛ یا کودکی که برگهای خشک باغچه را جمع می کند، وسط حیاط می ریزد و می گوید: «باغچه را تمیز کردم».
 
کودکان بهانه هایی می آورند که کاملا «نامعقول» نیست. برای بزرگسالان دشوار است که بر سر اعتبار بهانه سست کودک با او جر و بحث کنند. نشانه های غم و دردی که هنگام بهانه آوردن در چهره کودک ظاهر می شود، سنگدلترین افراد را متأثر می کند. مثلا کودکی که از او خواسته شده است اتاق نشیمن را جارو کند، ممکن است بهانه بیاورد که نتوانسته است وظیفه اش را انجام دهد، زیرا آن روز سگش از چیزی ترسیده بود و او بایست پیش سگ می ماند تا آرام شود. مثال دیگر در مورد کودکی است که هر گاه با مادرش به فروشگاه می رود، مزاحمتی ایجاد می کند. پس از آن که از او خواسته می شود که دردسر تولید نکند، «تصادف» به طرف یکی از قفسه ها می رود، غفله پایش به آن می خورد و همه چیز به هم می ریزد. کودک. در هر حال به نتیجه ای که می خواسته، رسیده است.
 
بسیاری از کودکان به «فرایندهای درونی پنهان» متوسل می شوند، بهانه می آورند که سردرد دارند، بیمار هستند، ترسیده اند، یا «فراموش کرده اند. در این گونه موارد والدین نمی توانند با قاطعیت بگویند که این شکایتها واقعی هستند یا خیر. فرضا اگر کودکی که قرار است ظرفهای شام را بشوید، پس از صرف غذا بگوید که حالش خوش نیست و به استراحت نیاز دارد، والدینش بسختی می توانند خواهش او را نپذیرند. لیکن اگر همین کودک، یک ساعت بعد در اتاقش فعالانه به جست و خیز بپردازد (بدون احساس کمترین درد و ناراحتی)، باز هم آنان بسختی می توانند جلو عصبانیت خویش را بگیرند.
 

فراموشی

جا دارد که به نکته آخر، «فراموشی»، بیشتر پرداخته شود. زیرا یکی از موضوعات اساسی در آموزش مسؤولیت پذیری، پاسخ به این پرسش است که: «چه کسی مسؤول یادآوری است؟» بی شک هیچ پدر، مادر، و یا معلمی نیست که جمله «فراموش کردم» را نشنیده باشد. ممکن است کودکان صلاحیت قبول مسؤولیت را داشته باشند و بخواهند والدین خویش را خشنود سازند، لیکن اگر آنان مسؤول حافظه خود نباشند، از عهده مسؤولیت برنمی آیند.
 
کودکان آنچه را که برای خودشان مهم است به خاطر می آورند، ولی چیزهایی را که برای والدین یا علم اهمیت دارد، فراموش می کنند. همان کودکی که هر روز فراموش می کند سطل زباله را بیرون ببرد، قول غیر قطعی سه هفته پیش را، اغلب مدتی پس از آن که بزرگترها فراموشش کرده اند، به خاطر می آورد.
 
احساس زمان در کودکان و بزرگسالان متفاوت است. بسیاری از کودکان صرفا در زمان حال زندگی می کنند و به گذشته یا آینده نمی اندیشند. کودکی که کاملا مجذوب فعالیتی شده است، تمایل دارد که از زیر بار مسؤولیت شانه خالی کند.
 
برای ترغیب کودکان به یادآوری، تمهیدات گوناگونی وجود دارد که باتوجه به رشد و افزایش احساس مسؤولیتشان، می توان بتدریج از آنها کاست.
 
* وظایف کودکان را به تفصیل یادداشت و جایی نصب کنید.
رونوشتی از فهرست کارهای روزمره تهیه کنید. یک «مرکز پیغام» داشته و باشید. والدین می توانند فهرست وظایف کودکان را در اتاق آنان نصب کنند.
 
* پس از آن که مطمئن شدید کودکان وظایفشان را شنیده و درک کرده اند، دوباره تذکر ندهید.
یادآوری وظایف به کودکان بصورت عادی ناصحیح در می آید، و کودکان به آن وابسته می شوند.
 
* تا می توانید، نظم برقرار کنید.
رخداد امور در زمان معین و قابل پیش بینی، قدرت به خاطر سپردن کودکان را افزایش می دهد. تکالیفی که با رخدادهای منظمی مرتبط هستند، بهتر انجام می پذیرند.
 
* از تنبیه کودکی که «فراموش می کند»، نهراسید.
تنبیهی سبک، در ارتباط با کار روزانه ای که انجام نشده است، موجب تحریک حافظه کودک می شود.
 
* گفته های خویش را به خاطر بسپرید.
هنگامی که والدین گفته خویش را فراموش می کنند، در واقع به طور ضمنی به کودکان اجازه نشان می دهند که آنان نیز چنین کنند. به خاطر داشته باشید که در نظر کودک، یکی از نابخشودنی ترین گناهان والدین، فراموش کردن قول است. آنچه را که به کودک گفتید، به هر طریقی که می توانید با نوشتن، نصب یادداشت، یا بستن نخ به انگشت، به خاطر بسپرید.
 
کودکان اغلب گمان می کنند که برنامه فعالیتهای ایشان، دارای بیشترین اهمیت در خانواده است. کودکی که این گونه می اندیشد، بآسانی مسؤولیتهای خویش را در قبال دیگران نادیده می گیرد، یا فراموش می کند. هنگامی که کودکان یاد می گیرند مسؤولیتهای خویش را به یاد آورند، روابطشان در خانه و در بیرون، بهبود می یابد.
 
چنانچه والدین گاه گاهی به برنامه فعالیتهای کودکان توجهی خاص مبذول دارند، به ایجاد این نگرش در کودکان کمک می شود که آنان نیز ممکن است ناگزیر شوند برای برآوردن نیازهای سایرین، از لذات متداول خویش صرفنظر کنند. لیکن والدین نباید به عنوان همراهی با خواستهای فرزندانشان، از لذات شخصی خویش بگذرند. نکته مهم برای کودکان، آن است که بتدریج در طی رشد، تشخیص دهند که در چه مواردی لازم است برنامه شخصی ایشان به تعویق افتد.
 
منبع: آموزش مسؤولیت به کودکان، دکتر هریس کلمز، رینولد بین، مترجم: پروین علی پور، صص 62-57، به نشر، چاپ دهم، 1392.